شاید آنروز که...
عشق با معنی بود
زندگی با رنگ بود
دل شیدایی بود
شاید آنروز عشق را نمیشستند
عشق را با تمنا میخواندند نه با بغض
زندگی را جاری میکردند
نمیدانم شاید آنروز هم مثل امروز
پر از حسرت بود
پر از فاصله بود
زندگی یعنی این
زندگی یعنی : یک سار پرید
به کجا پر بزند؟ تو چه می دانی
زندگی زیباست
بازهم زیباست
بازهم زیباست
حتی اگر من و تو فاصله مان به اندازه مردن باشد
بازهم زیباست
چه نفس می آید
زندگی قفسی نیست که من بنشینم در آن
بگویم از دل
بخوانم از درد
بنویسم از زخم
...........
زندگی برمیگردد
تو فقط شاهد یک پایانی
هزاران پایان هست
همه را میبینی؟
زندگی یک نفس است
نفسی از عشق
همچو فرهاد به بی تابی شیرین، فریاد
من چرا بنشینم با غم ؟
بخورم حسرت و درد
زندگی بازهم زیبانیست؟
چه تجسم کردی از دل یخ زده پس فردا
چه نگاهی کردی به زمستان امروز
چقدر عشق را از درد بگویی چون مرگ
زندگی زیبانیست؟
چرا، زیباست
من نمیگویم که چرا
زنده بودن یعنی: زندگی زیباییست
برچسبها: